شنبه 29 ارديبهشت 1403 - 11 ذی القعده 1445

21

 

«کارگروه فقه تخصصی»

 

💠موضوع:

مبانی فلسفی و کلامی فقه التربیه

💠 با حضور:

حجه الاسلام والمسلمین استاد وکیلی زید عزه

زمان: چهارشنبه ۲ آذر 1401 ساعت ۱۸

 

🔴🎙برای شنیدن صوت مراسم اینجا را کلیک کنید.
🔴📸  برای مشاهده گزارش تصویری مراسم اینجا را  کلیک کنید.

 

🔴  تقریر نشست علمی:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مبانی کلامی و فلسفی فقه التربیه

فقه و تربیت مبانی متعددی دارد. دانش فقه به بحث طبع اولی و تعریف مشهور به احکام فعل مکلفین می پردازد. حکم هم یک اعتبار است و گاهی تکلیفی و گاهی وضعی است. آنچه که ما در فقه التربیه می گوییم وسیع تر از این است. هم بحث می کنیم از احکامی که متعلق به افعال مکلفین در حوزه تربیت است و هم بحث می کنیم از فرآیندهای تکوینی که در مسیر تربیت با آن مواجه هستیم. این حوزه دوم حوزه اعتباریات نیست بلکه یکسری امور تکوینی است که در مورد چرایی ها و چگونگی های تربیت بحث می کند. از این بحث می کند که هدف تربیت چیست و در هر شرایطی چگونه می شود در راستای این هدف قدم برداشت.

از این جهت به آن فقه می گویند که دانشی است معطوف به فهم منابع دینی یعنی بر اساس کتاب و سنت می خواهیم این چگونگی ها را استخراج کنیم. یعنی مثلا کسی که وسواس دارد این روشها برای درمان خوب است. یا اگر بخواهیم نوجوان عزت نفس پیدا کند باید فلان کار را انجام دهد. وقتی مجموعه این دستورها را کنار هم قرار می دهیم یک مجموعه جامعی باشد که می گوید انسان اگر بخواهد به کمال برسد از آغاز تا انجام این مراحل را طی کند. پس فقه التربیه یک معنای عامی است که شما دنبال آن خواهید رفت. اینجا صحبت از مبانی و کلامی و فلسفی می شود.

 

احتمالات در مراد از مبانی فلسفی و کلامی

منظور از مبانی کلامی و فلسفی خیلی روشن نیست. بنده احتمالاتی را عرض می کنم. مقصود از مبانی گاهی مبانی ای است که اگر آنها نباشد فقه التربیه مشروعیت ندارد و حجیت ندارد و انسان به دنبال آن نمی رود. اینها مبانی فقه التربیه نیستند بلکه مبانی اجتهاد هستند. در حوزه فقه التربیه گاهی اینها به کار می رود. ما اگر بخواهیم وارد فقاهت شویم بعضی مبانی مانند نبوت، توحید، امامت، حقانیت وحی و معاد و... را باید بپذیریم و امکان فهم متون دینی را باید بپذیریم. باید ثبات شریعت را در بحث های کلامی بپذیریم، نفی سکولاریزم کنیم. اینها مبانی ای هستند که به طور خاص به فقه التربیه مرتبط نیستند و هر فقیهی به اینها احتیاج دارد.

گاهی مراد از مبانی، مسائلی است که در خصوص استنباط فقه التربیه به آن محتاج هستیم. اگر کسی وارد فقه التربیه شود دانش های خاصی نیاز دارد. در وادی فقه التربیه دو رویکرد در کلان این بحثها وجود دارد. یکی اینکه از مبانی فلسفی وکلامی می توانیم فقه های مضاف تولید کنیم. از کلام بعضی اساتید معاصر اینطور استفاده می شود که از مبانی فلسفی، علمی و کلامی، علم دینی تولید کنیم. اعتقاد شخصی بنده این است که مبانی فلسفی و کلامی چیز قابل توجهی در فقه های مضاف نداده و نخواهد داد و کارکردی ندارد. ممکن است از دل هستها و نیستها یک کلیاتی استخراج کنیم ولی آنها به درد فقه های مضاف نمی خورد چون معمولا اصول مسلمی است که عقلا آن را قبول دارند یا حداقل مسلمات شریعت است مثل اینکه عدل خوب است وظلم بد است.

بعضی از مبانی فلسفی و کلامی برای تخریب چهره رقیب خوب است مثلا رد کسانی که قائل به اومانسیم هستند و قائل به تجرد نفس نیستند. فهم شخصی بنده این است که بحثهای فلسفی و کلامی کارکردش در فقه تربیت صرفا این است که انسان وقتی بحثهای فلسفی و کلامی را می خواند به سراغ آیات و روایات که می رود از یک آفتی بتواند خودش را در امان نگه دارد، که آفت تأثیر پذیری از فهم پیشینی است در فهم متنی که به آن مراجعه می کند اگر از این آفت در امان باشد سبب می شود که متن را بهتر بفهمد و در فهم متن نکات جدیدی به ذهنش برسد و گاهی سوالاتی به ذهنش می رسد که متن را به استنطاق وامیدارد و مطالب جدیدی را از متن استخراج می کند و کمک می کند به بهتر فهمیدن متن.

عقائد پیشینی ما اگر صحیح نباشد وقتی سراغ متن می رویم، ممکن است از نکاتی غافل شویم و نتوانیم آنها را کشف کنیم یا استظهار ما صحیح نباشد. البته آفتی وجود دارد که وقتی فهم پیشینی شما تغییر کند ممکن است متن را برعکس بفهمید. در بحث فلسفه گفته اند وقتی فلسفه را بخوانید متن را بد می فهمید. ولی جوابش این است که کسی که فلسفه را نخوانده هم ممکن است مطلب را بد بفهمد فقط فرقش این است که آن شخص پیش فرضهای عامیانه دارد و کسی که فلسفه خوانده پیش فرض های عالمانه دارد. هر دو باید مهارتی را اکتساب کنند که بتوانند متن را بدون پیش فرض بفهمند و تحت تأثیر پیشفرض ها قرار نگیرند.

چند تا عرصه که بنده فکر می کنم تأثیر در بحث دارد یکی بحث غایت تربیت است. بحث غایت تربیت از بحث هایی است که تنها جایی که از آن بحث می شود در علم عرفان است. وقتی سراغ متون دینی می رویم مشکلی که داریم این است که آن مفهومی که در متون دینی است چون برای ما خرد پذیر نیست ناچارا یا از آن غفلت می کنیم یا تأویل می‌کنیم. کاری که عرفان و حکمت انجام می دهند این است که آن مفهوم را خردپذیر کرده و ما را از تأویل نجات می دهد. متون دینی ما وقتی کمال انسان را تعریف می کند از عناوین مختلفی استفاده می کند. از یک زاویه می گوید مقام مقربین، از زاویه دیگر می گوید اتصال به معدن عظمت، از زاویه دیگر می گوید طهارت و... بسیاری از این تعابیر برای کسی که حکمت نخوانده باشد، تفسیر پذیر نیست. مثلا به لقاء الهی رسیدن و در اسماء الهی وارد شدن، تفسیر معنا داری در عرف وجود ندارد. در قرنهای گذشته از این مفاهیم اصلا گفتگو نمی کردند با اینکه روایات زیادی داریم در مورد اینکه کمال انسانی به لقاء الله است و مشکل سندی و دلالی هم ندارند. در فقه التربیه باید اولا هدف تربیت را مشخص کنیم. اگر هدف را مشخص نکنیم حرکت و اهداف میانی قابل تعریف نیست. اینکه هدف تربیت را چه بدانیم خیلی مسأله اساسی و زیربنایی است. مباحثی که در فلسفه و کلام گفته می شود یک نقش اساسی که دارد این است که محتوای دینی در هدف تربیت است را خردپذیر می کند. اگر کسی بتواند برهان بیاورد که کمال انسانی در چیست خیلی عالی است ولی من برهانی بر این مطلب پیدا نکردم. مسأله واضح هدف تربیت، از مفاهیم اساسی است. این هدف تربیت روی چند اصل فلسفی و کلامی بار می شود. یکی از آنها بحث تجرد نفس است که هم اینجا و هم در برنامه حرکت اثر دارد. اگر نفس مجرد نباشد تفسیر شفافی از لقاء الله نمی توان ارائه داد.

پس یک لایه بحث مباحث مربوط به نفس و تجرد نفس است. یک لایه از بحث که از مبانی بحث است تبیین مسأله توحید است. توحید تفسیرهای متعددی دارد که طبق برخی از تفاسیر رسیدن به توحید معنا دار است.

بحث تجرد امتداداتی دارد مثلا اگر حرکت جوهری صدرا را بپذیریم یک نحوه بحث دارد و اگر تفاسیر دیگر را بپذیریم نحوه بحث عوض می شود.

مسأله دیگر این است که بعضی از راهکارهایی که در شریعت آمده با فهم مبانی فلسفی و کلامی، آن راهکارها تفسیرهای جدید پیدا می کند. مثلا در متون دینی داریم یکی از ابزارهای تربیت، یاد مرگ است. حال به چه چیزی از مرگ فکر کنیم. هرچقدر تصور مسأله مرگ برای شما شفاف تر باشد، یاد مرگ توسعه پیدا می کند و هویت تأثیرگذاری آن بیشتر می شود.

هویت راهکار درمانی ای که در فقه التربیه وجود دارد با مبانی فلسفی و کلامی تغییر می کند چرا که مبانی تصوری آن تغییر می کند.

 

نتیجه گیری:

پس سه لایه وجود دارد که از مبانی فلسفی و کلامی می توان در فقه التربیه استفاده کرد. یکی بحث هدف است یکی هم بحث راهکارها که در زمینه راهکارها گاهی راهکارها جدید می دهد و گاهی همان چیزی که در متن دینی است را کمک می کند بهتر و عمیق تر بفهمیم.

 

پاسخ به سوالات:

سوال: شما فرمودید مبانی فلسفی و کلامی به ما راهکار نمی دهد؟

جواب: تجربه شخصی من این است که از مبانی فلسفی و کلامی گزاره کاربردی حاصل نمی شود. من نمی خواهم بگویم بحثهای فلسفی فایده ای ندارد ولی وقتی منابع نقلی را داریم، منطق اقتضاء می کند سراغ مبانی نقلی برویم. از آن ابزار فلسفی و عرفانی هم برای بهتر فهمیدن نقل استفاده می کنیم. در عرصه هست ها ونیست ها از عقل استفاده می کنیم ولی در بایدها و نبایدها نیاز به نقل داریم.  

 

سوال: آیا بین لقاء الله و توحید فرق است؟

خیر فرقی نیست فقط بحث نحوه دید است که با هر زاویه ای نگاه کنیم یک اسمی دارد.

 

سوال: فقه های مضاف باید در حیطه عقل عملی باشد؟

جواب: بله. حکمت عملی در یونان بحث شده است ولی ما نیازی به مباحث عقلی حکمت یونان نداریم چرا که در آیات و روایات جایی برای تولید حکمت عملی نگذاشته است. حکمت عملی دانش عقلی است و با آیات و روایات کاری ندارد و خروجی ارزشمندی ندارد. از منابع نقلی می توان مطالب خوبی استنباط کرد.

 

سوال: هدف خلقت باید برای همه انسان ها یک چیز باشد؟

جواب: باید سراغ مبانی دینی رفت. منابع دینی همه به یک چیز دعوت کرده اند «ادعوا الی الله» به عبارت دیگر همان لقاء الله است.

 

سوال: کتابهایی که بعضی حوزیان در حوزه تربیت نوشته اند چطور است؟

جواب: بعضی کارهایی که انجام شده مثل درس آقای اعرافی بحث احکام فقه تربیت را نوشته اند و بحث تکوینی را مطرح نکرده اند و به عنوان فقه التربیه به درد ما نمی خورند. بعضی دیگر از آقایان مطالبی را بیان کرده اند که با ادله بعضا ناسازگار است.

 

سوال: شما روش تان چگونه است؟

جواب: روش ما توسعه در منابع دینی است چرا که ما از روایات دینی حتی ضعیف و حتی منابع عامه به عنوان تجمیع قرائن استفاده می کنیم. این روایات ظن آور هستند هرچندکه فی نفسه معتبر نیستند ولی به عنوان تجمیع ظنون خوب است. فقه های مضاف باید از تجمیع قرائن استفاده کنند.

 

سوال: ما در زمینه مبانی فلسفی و کلامی چه چیزی مطالعه کنیم؟

جواب: علاوه بر بدایه و نهایه علامه طباطبائی یکی از چیزهایی که جای آن خالی است یکی مباحث نفس است. بحث نفس نیاز دارد که خوب کار کند. دیگر بحث علم اخلاق است که مفید است حداقل جامع السعادات یا کشف الغطا خوانده شود. همینطور کتابهای عرفان عملی مثل شرح منازل السائرین، رساله لب اللباب تأثیر گذار است. اصل کار آن فقه و اصول است که باید تکمیل شود و بدایه و نهایه الحکمه.

 

سوال: بحث تربیت گاهی ناظر به تربیت دیگران است و گاهی ناظر به تربیت خود است. گاهی در تربیت خود به اساتید دسترسی نداریم. اگر نظر اسلام این است که من به فلان جا برسم و راهش هم همین اساتید است، و عرفا هم اینها را کتمان کنند و ما هم دسترسی نداشته باشیم چطور می توان به تربیت رسید؟

جواب: اولا مسائل پنهانی نیست و کتابهای زیادی نوشته شده است و هم فلسفه و هم عرفان علنی شده است. بعضی مباحث اخلاقی هم مسائل شخصی است و راهکارش در شریعت طلب خیر از خدا کردن و امر را به خدا واگذار کردن است که راه را به ما نشان دهد. دعا و ذکر نیز به انسان در این زمینه کمک می کند.